یک زمان....

حوصله ام گم شده...نه حوصله غذا خوردن نه درس خوندن نه کتاب خوندن نه حرف زدن نه کل کل نه کار نه زار نه جار نه بار....

نمیدونم با این همه حوصله ی نداشته چجوری حوصله ام سر رفته...

+تنها راه حلی که به ذهنم میرسه دوریه...

سوگلی دوشنبه 28 بهمن 1392 ساعت 20:53

نظرات 6 + ارسال نظر

محمدرضا دوشنبه 28 بهمن 1392 ساعت 21:28 http://softmob.blogsky.com

سلام وب خوبی دارین میشه به وبلاگم سربزنی اهل تبادل لینکم هستم.

سلام
حوصله اینکارم ندارم...

p.t دوشنبه 28 بهمن 1392 ساعت 21:32

سلام
همه ی آدمها گاهی اینجوری میشن ...
ولی آدم باید یه جوری حوصله پیدا کنه واسه ادامه زندگی ...

سلام پی تی عزیزم
عوامل دست به دست هم میدن
ممنونم

حدیث سه‌شنبه 29 بهمن 1392 ساعت 00:14

از اینجا یه آفریقایی رد نشده؟

کرم سفید کننده زده بود نشناختممم

حدیث سه‌شنبه 29 بهمن 1392 ساعت 00:28

آخه یکی نیست بگه چرا سنگ بزرگ چهل روزه ای برمیداری
که بعد که انجامش ندی یه آفریقایی بیاد سراغت بگه دیدی دیدی این کارم نتونستی انجام بدی
بابا تو کم کسی نیستی برای خودت
تو پیکاسوگلیسو هستی
بشین نقاشی بکش بفرس وبلاگ خاله حدیث
من فقط ببینم از دوری استفاده کنی
کبودت میکنم
یکم فکر کن چاره ای بیندیش چطوری این آفریقایی رو ترورش کنیم
سرشو انداخته پایین داره همه جا میره بچه پرو

حدیــــــــــث فک کنم انقد که با تو نشست و برخاست کردم و ماسک نزدم سندرومت به منم منتقل شد خب خوااهر میبینی سندروم داری حداقل تو صورت مردم سرفه نکن حداقل برفم نمیاد برم پشت پنجره بشینم بگم بررررررف برررررف بررررف میباااره.... باید بشینم پشت پنجرمون که اصلا ویو هم نداره و بارونو که الانم نمیباره نگاه کنم و هیچی هم نگم
میدونی حدیث؟من هیچ وقت نباس برنامه بریزم چون طبق قانون جذب من جزء ظروف تفلون هستم و هیچیرو جذب نمیکنم
شما میفرمایی از چه چیزی استفاده کنم من به شما نع نوموگویم