زمـ ـانی بر زمـ ــین
زمـ ـانی بر زمـ ــین

زمـ ـانی بر زمـ ــین

به همون میزان که گرمای داغ تابستون کلافه ام میکنه،ده برابرش سرمای زمستون حس زندگی و تلاشو ازم میگیره.کاش میشد سه ماه تعطیلی تابستون با زمستون عوض میشد.هوا سرد باشه و توئم سرمایی و دم به دقیقه یه دستمال کاغذی دستت باشه و هی با فین فین ،مجبور باشی درس بخونی و این 19 واحده کذایی رو در عرض یه هفته پاس کنی.والا فیل هم بود از پا درمیومد.(هم اکنون شبیه سوگلی ناصالدین شاه شدم)حالا همه حساسیت ها ی فصلی و افسردگی های فصلی هم دست به دست هم میدن و من رو کلافه تر از همیشه میکنن و باعث میشن از سر صبح هی تو اینترنت دنبال قرص و دم کرده های معجزه گر و یه برنامه درسی فشرده که ایشالا این ترمو به خوبی و خوشی بگذرونیم و بعدش با خیال رااااحت بریم پیش معشوق

این چند روز باقیمونده باید قوی باشم...قوییییی

+




دفترچه خاطرات به سبک امروزی



یادش بخیر وقتی جوون تر بودیم داشتن دفرچه خاطرات رو بورس بود.همیشه هم آخر سال که میشد یه صفحه از دفترچه رو به معلم و دوستایی که دوسشون داشتیم اختصاص میدادیم که برامون یادگاری بنویسن.

دفترچه خاطراتای اوم موقع یه مشکلی داشتن و مشکلشون این بود که احتمال سرقت اطلاعات و سرک کشیدن تو خاطرات شخصی توسط مادر محترمه و برادرهای محترم بالای n% بود. البته ما بچه هایی بودیم که به شدّت دارای حریم شخصی بودیم و حتی اگه در کمدمون باز بود هیشکی نگاه چپم بهش نمیکرد چه برسه به اینکه یه نسخه از دفترچه خاطرات و یه دسته کلید از کلیدای کمدمون دست افراد خانواده پخش باشه :|

و من برای جلوگیری از این کنجکاویه اطرافیان هیچ وقت در کمدم رو قفل نکردم و هیچ وقت تو دفترخاطراتم خاطره ننوشتم.

امّاااا امروز یه نرم افزار پیدا کردم که میتونید با اکانت خودتون واردش بشید و خاطراتتون رو همراه با عکس ثبت کنید!این برنامه امکانات دیگه ای هم داره که اگه خواستید از نمونه رایگانش استفاده کنید میتونید نسخه 4  رو نصب کنید و ازش استفاده کنید.محیط جالبی هم داره.این یه نما از محیط و اینم سایتش.

تصمیم گرفتم از همین الان خاطراتمو ثبت کنم و یه عکس قشنگ ضمیمه هرکدومشون کنم.

شبیه آدمای خوشحال...

تو این سه روز تعطیلیم 3 تا کتاب مختلف در مورد یه سری از موضوعاتی که باهاشون درگیر بودم گرفتم و خوندم.اولین کتاب،یه کتاب 60 صفحه ای کوچیک به اسم اسرار حل تمام نگرانی ها و ناراحتی ها بود که از نمایشگاه کتاب دانشگاه به قیمت 500 تومن!!!!خریدم و تو مسیر برگشت از دانشگاه تو سرویس تونستم بخونم و تمومش کنم. یه سری نصایح و جملات شعار گونه که به دل نمینشت مگر تعداد محدودی که شامل موارد زیر میشد:

-وقایع را آنطور که وجود دارند قبول کنید،چرا که قبول واقعیت اولین گام در جهت غالب شدن بر  مصائب میباشد

-عمده مشکلات انسان ها از این مسئله نشات میگیرد که ارزش مسائل را اشتباه تعیین کرده و بیشتر از ارزش واقعی و حقیقی آن پرداخت کرده اند.

بقیه جملات کتاب فقط یک سری جملات دستوری بود که همه از آن اطلاع دارند و در حقیقت خواندنش چیزی به دانشم اضافه نکرد.

دومین کتاب،کتاب امپراطوری آقای حافظه از احمد سلماس زاده ;در کل کتاب مفید بود و حسابی به دردم خورد.در مورد روش های مطالعه درست و کارآمد.

آخرین کتاب اعتماد به نفس از باربارا دی آنجلیس بود که واقعا ارزش خوندن داشت.از جمله کتاب های روانشناسی انگشت شماری بود که با نگاه به واقعیت ها نوشته شده و تخیلی نبود!و تصور من رو نسبت به موضوعی که قبلا طور دیگه و اشتباه فکر میکردم تغییر داد.همه چیزی که کتاب به من یاد داداین بود که اعتماد به نفس هیچ ربطی به نتایج و دست آوردهای ما نداره!بلکه با میزان عمل و تلاش ما در حل مشکلات رابطه داره.و هر زمانی که من در تلاش برای تبدیل  زندگی خودم به شرایط بهتر هستم،اعتماد به نفس  وجود داره.حتی اگه این تلاش منجر به نتیجه ی دلخواه نشه.

الآن احساس آرامش میکنم چون همه تلاشم (از قبیل رفتن به مشاوره،دعا کردن،خوندن کتاب در زمینه رفع مشکل،صحبت با افراد خبره)انجام دادم تا از حال بد به حال خوب تغییر کنم.و نسبت به خودم عذاب وجدان و کم کاری نداشته باشم.

حالا هم بعد از یک ماه تنبلی تصمیم گرفتم دوباره به باشگاه برم تا از نقش یه آدم شکست خورده بیرون بیام و یک آدم فعال و خوشبین بشم.و دنیای اطرافم رو دوست داشته باشم^_^


+هروقت یهویی حالم خوب میشه، احساس میکنم یه جای کار میلنگه:|



همه ی تحصیلکرده های داغون!


یکی از همون اساتیدی که اول ترم رو با تعریف از خودشون و افتخاراتشون آغاز میکنن،از همون اساتیدی که برای جلوگیری از اتلاف وقت میگه اطلاعات دیگه از من خواستین تو نت سرچ کنید و تو هی اسمش رو جستجو میکنی و تو صفحه 30ام از گوگل نام یکی از سران قبایل یکی از ایلات قشقایی در صده اخیر رو میاره ولی اسمی از این استاد برجسته نیست!

از همون اساتیدی که میاد و کلی از توانایی ها و استعداد های خودش و اینکه چقدر به حقوق دانشجو اهمیت میده و از فلان استاد و فلان دکتر بد میگه و ادعا میکنه که باید یک استاد دانشگاه قبل از شروع ترم فایلا و سوالات درسی رو آماده کرده و تغییرات لازم رو ایجاد کرده باشه ولی وقتی به فایلها و حتی سوالات امتحانی !!!!!و حتی home workهارو نگاه میکنی میبینی از وقتی این استاد آغاز به کار تدریس کرده همین سوالا و همین پاور پوینت و همین تست هارو به دانشجو ها ارائه میداده و حتی زحمت نکشیده اشتباهات منابع تدریسش رو تصحیح کنه!

یا همون استادی که وقتی دانشجویی بلند میشه پنجره رو ببنده بهش میگه از همونجا گم شو برو بیرون که تو نظم کلاسو به هم ریختی و تمرکزم رو از دست دادم!و یا رو میکنه به 50 تا دانشجو و میگه مرضتون چیه که هی وسط تدریس از من سوال میپرسین و با اعصابم بازی میکنید!!!!!!

یا مثل اون استادی که خیلی ادعای گنده لات بودن میکنه و به دانشجوهاش روش های تقلب در کنکور کارشناسی ارشد رو یاد میده و میگه اگه تو چیزی که یاد میگیرید پول نباشه اون چیز به درد نمیخوره...

و یا اون یکی استاد که با مدرک دکترا از افسردگی داره رنج میبره....

اینا همش نشون میده دانشگاه تبدیل شده به کلکسیونی از آدم های بی اعصاب و افسرده و بی ادب که مثل ضبط صوت آموخته های کج و معوج درسیشون رو به خورد دانشجو میدن.

به شدت به این موضوع اعتقاد پیدا کردم که  کار و دانشگاه و تحصیلات بالایی که  باعث بشه اینقدر از روح خودت غافل بشی و اعصاب داغون و افسردگی و هزار جور درد و مرض دیگه برات به ارمغان بیاره بهتر که نباشه!حتی اگه حقوق ملیونی بگیری و همه استاد خطابت کنن!بهتر که یه مغازه کوچیک اجاره کنی و لبخند بزنی و لبخند بفروشی و شاد باشی و در آرامش زندگی کنی.


+

چارفصل مثل...



نماز صبح مثل فصل بهاره.حالتو جا میاره.آمادت میکنه.

نماز ظهر مثل تابستونه.گرم و خسته.

نماز عصر خوده پاییزه،همونقدر دلگیر و غمدار.نماز مغربم شبیه پاییزه،شبیه وقتاییه که پاییز قشنگه!

نماز عشاء مثل زمستونه.همش حس میکنم آدمو واسه مرگ آماده میکنه.شاید چون نزدیک به زمان خوابه!




+دنبال یه قالب خاص و همیشگی برای وبلاگم.کسی سراغ داشت لطفا بگه.