زمـ ـانی بر زمـ ــین
زمـ ـانی بر زمـ ــین

زمـ ـانی بر زمـ ــین

بدون دست،بدون پا،بدون دلهره

حرفا پشت سر هم تو مغزم ردیف میشن،تند تند از کنار هم میگذرن و بدون اینکه به نتیجه برسن دوباره میرن بالا میان پایین میگن عمو یه دور دیگه!!بعد از جستجوی زیاد ریشه یه سری از مشکلاتو فهمیدم ولی نسبت به حل کردنشون ناآگاهم.به نظر من همه آدما تو زندگیشون باید نیاز به رفتن پیش مشاور یا خوندن چنتا کتاب روانشناسی رو حس کنن!حتی شده تو یه محدوده زمانی حساس.اصن کسی که تا حالا تو زندگیش با خودش به مشکل برنخورده باشه به نظرم نسبت به خودش بی اطلاعه،و حتی نمیدونه که این مشکلات و نقص هارو داره.سه شنبه از طرف دانشگاه یه فیلم رو اکران کردن که البته این اکران برای حمایت از کودکان سرطانی بود.دو تا از دوستام هم باهام اومدن،دو تا از اون دوستای همیشه خوش،همیشه خندون،و البته گاهی اوقات از شدت خوشی شبیه مشنگا میشن.قبل از پخش فیلم چنتا تصویر و نماهنگ برای پخش گذاشتن و سالن آمفی تئاتر پر شد از صدا و همهمه دانشجو ها.بعضی ازین دانشجو هام که نزده میرقصن!حالا درسته که آهنگ خیلی شاد و مفرحی بود(و البته از نظر من چقد آهنگ ناموزونی نسبت به موضوع انتخاب کردن)ولی واقعا نمیدونم با چه انگیزه ای دانشجوها دست و جیغ و هورا میکشیدن و ابراز شادی میکردن.شاد بودن خوبه ولی نه تو هر مکانی،نه تو هر موقعیتی.معصومه میگه توئم دست بزن انرژیت تخلیه شه ،چیه عین پیرزنا نشستی!گفتم آخه تو یه نگاه کن به عکسای نماهنگ.ببین واقعا اینارو میبینی دلت ریش ریش نمیشه؟آدم گریش میاد،مناسبتی نداره من انرژیمو تخلیه کنم!خدا به پدر و مادر این بچه ها صبر بده.آدم عکسشونو میبینه غصه دار میشه چه برسه به اینکه یکی ازین بچه ها تو خونش داشته باشه.

اینکه میگم همه آدما نیاز به روانشناس دارن اینجا مشخص میشه.حتی اونایی که زیادی شادن،زیادی میخندن!شاد بودن زیادی هم به نظر من یه ایراده رفتاریه.ابراز شادی تو همه جا یه مشکله.یکی زیادی شاده،یکی هم در به در دنبالشه ولی پیداش نمیکنه.خیلی دلم میخاد با یه آدم با تجربه حرف بزنم،یکم منو به راه راست هدایت کنه!

+پیشنهاد قابل تامل

توضیح:این آدم میتونه ادعا کنه که به خدا خیلـــــــــــــــی نزدیکه.کاش قد یه نخود از ایمان و اراده ایشونو من داشتم:(

آدم باید تو هرکاری که وارد میشه بهترین باشه:|


دایی من تو یه شرکتی مشغول به کاره که مدتیه رییسش عوض شده.رییس قبلی واقعا آدم بی خاصیتی بود.کلی پول از شرکت به جیب خودشو دوست و رفیقاش ریخته بود،آخر هم گندش در اومد،همه فهمیدن،کل شرکت به هم ریخت و بیرونش کردن.ولی رییس جدید فوق العاده آدم با لیاقتیه.اصلا یه زبلیه که خدا میدونه.دو برابر رییس قبلی ،جیب شرکتو تیغ میرنه ،آب تو دل هیشکی تکون نمیخوره،اصلا واسه ریاست ساخته شده پدرسوخته

عروس چقد قشنگه!....انا لله و انا علیه راجعون:|

 

تقریبا یه هفته ای هست که بازار مراسم عقد و عروسی حسابی گرم شده.به این فکر میکردم که با این همه برنامه های آموزشی و کتاب های مختلف در مورد زندگی مشترک، چرا باز هم این همه تو زندگی ها مشکل هست و هیچ دو نفری نمیتونن همو درک کنن.و البته جواب دور از ذهنی براش وجود نداره که n% آدمها فقط دانش دارن و قادر به عملی کردن دانسته هاشون نیستن.هر مرد و هر زنی میدونه که موقع عصبانیت بهترین روش سکوت و ترک محل هست ولی وقتی دو نفر عصبانی میشن در همون لحظه نمیتونن جواب همدیگه رو ندن و کار به توهین و شکستن حریم ها میرسه.

اون قدیم ندیما که آموزش نبود از یه ور بوم میوفتادن،الانم که بچه های قد و نیم قد زیر و بم زندگیه مشترکو میدونن.

*عجیب ترین خبری که در مورد آغاز زندگی مشترک شنیدم چندین سال پیش ،مربوط به یک نو عروس 14-15 ساله در یکی   از روستاهای دور افتاده بود که شب عروسی بعد از تمام شدن مهمونی،شادوماد رو به قتل میرسونه!جوابی که در دفاع از      خودش داده خیلی جالب و البته قابل تامل بود!این نو عروس اظهار کرد:این همه عمر عفت و حیامو حفظ کردم.یه عمر  با آبرو  زندگی کردم اونوقت این آقا میخاست امشب آبروی منو ببره!!!!!!!!:|:|:|                                     


چماق و هویج!


بدون شرح!نکته رو خودتون بگیرید

دانشجو از اموال دانشگاه است.با آن مهربان باشید:|


تقریبا یک هفته ای از آغاز رسمی سال جدید تحصیلی میگذرد و من تازه به این نتیجه رسیدم که مشاهدات خودم را از این هفته پر خبر در دانشگاه بنویسم.ترم جدید بعد از حدود سه ماه تعطیلی باعث میشود آدم چهره های جدیدی را در دانشگاه روئیت کند.نه از آن لحاظ که افراد جدیدی باشند ها،همان آدم های سابق ولی با روکش جدید!مثلا چاق ها لاغر شده اند و لاغرها چاق.دماغ ها هم که همه نو نوار شده و دیگر کسی را از نیمرخ نمیتوان شناخت.(حتی تصمیم گرفته ام ازین به بعد به قیافه دوستان دقت بیشتر کنم تا خال یا نشان و ماه گرفتگی  و هر ویژگی دیگر که باعث شناسایی آنها میشود در خاطرم بماند که اگر احیانا فرد جدیدی برای سلام احوال پرسی آمد از روی این نشانی شناسایی اش کنم.)

مو فرفری ها مو صاف شده اند و موصاف ها مو فرفری.و ریش و سیبیل پسرها ...همه متحدالشکل و یکدست، سیبیل قیطانی گذاشته اند.البته از یک جهت ،نسبت به این رویداد خوشحال شدم که با این سبیل ها لا اقل میتوان دختر ها را از پسر ها تشخیص دادولی یکی نیست به بعضی از این سیبیل قیطانی ها بگوید:آخر برادر من!حالا به فرض که رفیقت سیبیل گذاشت و جذبه مردانگی پیدا کرد و خوشتیپ گشت،این دلیل  نمیشود که همان سبیل به چهره و فرم صورت تو جذبه و اقتدار دهد.مثلا نمره الف کلاسمان با آن سبیل های خانمان برانداز ،شبیه چاقوکش های منطقه سفرآباد* فلان جا میشود.

اینکه دانشجو ها برای تغییر چهره در سال جدید مسابقه گذاشته اند خیلی برایم جالب و عجیب بود.عجیب از این نظر که واقعا مردم با خودشان فکر کرده اند بقیه (به جز من) بیکار نشسته اند که ببینند این ترم داشنجو ها چه تیپی میزنند؟اصلا داریم چنین آدمی؟(به جز من و دوستانم) و جالب از این جهت که با دیدن چهره های جدید و تلاش برای حدس زدن هویت اصلی فرد و همچینین تصویر سازی چهره قبلی به صورت ناخودآگاه وارد یک بازی فکری و آکبند نماندن مغز در این ایام بی استادی و بلاتکلیفی میشدیم.اینکه میگوییم بلاتکلیفی یعنی واقعا بلاتکلیفی ها!چون تا قبل حذف و اضافه یا دانشجو میاید سر کلاس و استاد نمیاید!یا استاد میاید دانشجو نمیاید!یا هر دو میایند ولی برنامه کلاس ها و گاهی حتی استاد ها عوض میشوند!یا مثلا یکی مثل من سه هفته علاف گرفتن یک درس سه واحدی میشود که نامردها(مسئولین دانشگاه) با تمام نامردیشان اجازه اخذ این درس را به من و آن 9 هم ترمی دیگر نمی دهند و میگویند خلاف قانون است!!(یکی بیاید قانون را برایم تعریف کند با رسم شکل و نمودار0.5 نمره)طی این سه هفته نزدیک به 7-8 بار نامه به گونه های مختلف مسئول نوشتیم و درآخر انقدر در نوشتن نامه متبحر شدیم که دوستانی که در حق ما لطف دارند دهان به تحسین گشودند و گفتند :به به !چه خوب نامه ی اداری مینویسید!بابا درس و دانشگاه را بیخیال شوید و بروید عریضه نویس شوید ،با این همه استعداد که خدا در وجودتان نهاده!تازه درآمدش هم بیشتر است و آقا و سرور خودتان هم میشوید.از درس که به ما چیزی نرسید!اولین نامه خطاب به مدیر گروه و بعد به ترتیب معاونت دانشکده،رییس دانشکده،رییس دانشگاه و انشاءالله اهداف بعدی احتمالا ریاست جمهوری و بیت رهبری و سازمان یونیسف و ناسا و سیا و الخ....است!باشد که رستگار شویم...


...........................................................................

*سفرآباد:نام یک محل خفن در یک کجای دنیا!


پایان راه


پیشنهاد فیلم انیمیشن کوتاه: پایان راه

دست هایت معجزه میکند...


امشب پدرم سهم مادرش بود و من سهم مادرم.آخرین باری که شب پیش مادرم خوابیدم یادم نیست.قبل تر از اینکه خواهرم تبدیل به نطفه شود،تبدیل به زندگی شود.دستهای مادر همیشه معجزه میکند و من ،دریافت کننده ضعیفی بودم برای معجزه هایش.همیشه وقتی دلم تنگ میشد،وقتی دلم میگرفت،وقتی یک بلایی سر دلم میامد دستهای مادرم را روی قلبم میگزاشتم.انگار ضربان قلبم را تنظیم میکرد.امشب وقتی دستهایش را روی قلبم گذاشتم حس کردم یک چهارگوش خیلی بزرگ با گوشه های گرد دور قلبم بوجود آمد ،بزرگ و بزرگ تر شد.من اینطور حسش کردم.صدای باز شدن دریچه های قلبم را حس کردم.

هر دستی معجزه نمیکند!دستهای پدر بزرگم شامل دستهایی میشود که برایم معجزه میکند و من چون دریافت کننده ی ضعیفی هستم فقط دو بار حسش کردم.اولین بار وقتی بود که رو صندلیه پارک دوتایی نشستیم و بی توجه به نگاه های اطرافیان که گویا گرفتن دست یه جنس مخالف جوان برای آنها قابل درک تر از گرفتن دست یه پدر بزرگ 90 ساله توسط نوه ی خودش بود.با اینکه چشم هایش نمیدید ولی سنگینیه نگاه ها را خوب حس میکرد.همین نگاه ها من را جری تر میکرد که علاوه بر دست ،آغوشش را هم تصاحب کنم.دست ها معجزه میکنند.مطمئنم آن لحظه هیچ دستی نمیتوانست مثل دستهای این مرد90 ساله من را تغییر دهد...

داروشناسی

تجربه نشون داده "دارو" هرچقد بد طعم تر و حال به هم زن تر باشه ،خالص تر و اثرش بیشتره!:|

زندگی پای




پای: تو کدوم داستان رو ترجیح میدی؟

مارتل:  اونی که توش ببر است. اون داستان بهتری است.

پای: ممنون. درباره خدا هم همینطوره...


تفاوت فیلمای خارجی با فیلمای ایرانی اینه که بعضیاشون،ارزش دو یا چند بار دیدنُ دارن!بار اول باید با لذت از اول تا آخر فیلم رو ببینی و فقط از صحنه های تخیلی و جذاب و دیالوگای پخته شدش لذت ببری.بار دوم که فیلم رو تماشا کردی میبینی فیلم مثل پیاز لایه لایه شده،در واقع بار اول اصل مطلبو  نفهمیدی.هر بار که نگاش میکنی یه لایه از روش برداشته میشه.فیلم هایی هستن  که آدمو به فکر میبرن.تازه به نظرم نقد فیلمُ هم باید بخونی حتما.یه سری از منتقدها که ماشالا اطلاعاتشون بالاست،هر فیلمی به دستشون میرسه اولین نقدشون این هست که فیلم ماسونیسم،آتئیسم،اومانیسم،پلورالیسم و...سایر حرفای قلبمه سلمبه هست.البته این ایسم ها جزء جدانشدنیه اکثر فیلمای خارجی هستن


فیلم زندگی پای ،یکی از همین فیلم هایی هست که باید خیلی با دقت نگاش کرد.کاش لااقل دوبله یا زیرنویس فارسیشو داشتم که یکم بیشتر میفهمیدمش.نزدیک به 3 ساعت داشتم این فیلمو نگا کردم:| دیگه واقعا تصمیم جدی گرفتم که رو زبان انگلیسیم کار کنم.از اول تا آخر فیلم هی فیلمو عقب جلو میزدم با مترجم گوگل کلماتشو ترجمه کنم:|بار اول هم مثل این بچه های بی سواد که یه کتاب رو فقط عکساشو نگاه میکنن ،منم فقط تصویراشو نگاه میکردم  و لذت میبردم

بعدشم که نقد فیلمو خوندم تازه فهمیدم اینی که من از فیلم فهمیدم کلا یه چیز دیگه بود:))  نقد فیلم

معجون درمانی!

 


چند هفته پیش  خانومی برای سخنرانی در مورد یک سری بیماری ها و راه حل طب سنتی برای درمانش در دانشگاه سمینار برگزار کرد.ولی تنها کاری که کرد ارجاع دادن ما به کتاب هایی بود که خودش نوشته بود.مثلا سوال میپرسیدیم که فلان چیزو چیکار کنیم؟میگفت اینو تو کتاب فلانم نوشتم.و فقط یک سری توضیحات سحطی داد.از اونجایی که به طب سنتی علاقه خــــــــیلی زیادی دارم رفتم دو تا از کتابای این خانومُ خریدم و تا به امروز مطالعه میکردم.

 

امروز تصمیم گرفتم یکی از معجون های درمانی این کتاب رو واسه خودم درست کنم.این معجون رو کلی تعریف کرده بود و از طعم دلنشین و رنگ زیباش!!! صحبت کرده بود.چشمتون روز بد نبینه معجون رو آماده کردم و جرعه اول رو که نوش جان کردم دنیا دور سرم چرخید.خدا بگم چیکارش نکنه.نامرد گفته بود ظاهر این معجون مثل شیرکاکائو هست در حالی که شبیه .....!(تشبیه این معجون از چهارچوب قوانین این وبلاگ خارج است) اگه ناراحتی قلبی یا مشکل خاص دیگه ای ندارید میتونید عکس این معجون!!رو در ادامه مطلب مشاهده کندی:| )

 

گلاب به روتون نیم ساعت فقط حالت تهوع .طوری که درد خودمُ فراموش کردم!

یک نصیحت از من به شما:هرکس براتون نسخه عجیب غریب پیچید اول بهش بگید جلو چشم شما درست کنه و خودش یه مقدار بخوره.اگه دیدید مشکلی پیش نیومد شما هم امتحان کنید:|

 

ادامه مطلب ...